بخشی از خطاها را پایه گذاری کردیم یا نسبت به آن سکوت کردیم
بخشی از خطاها را پایه گذاری کردیم یا نسبت به آن سکوت کردیم
سیدمصطفی تاجزاده در مورد بازداشت خود و اتفاقات دادگاه فعالان سیاسی اصلاح طلب در سال 1388 در گفتگو با ایرنا گفت: بیشتر دوستان از جمله من در دادگاه دوم حاضر شدیم چون دو دادگاه تشکیل شد. شب آمدند و دریچه (سلول) را باز کردند و به ما متر دادند. گفتیم با این متر چکار کنیم؟ گفتند ببندید دور کمرتان. فکر کردیم میخواهند برایمان کت و شلوار شیکی بدوزند، نفهمیدم داستان چی بود. صبح یک لباس زندان تر و تمیز آوردند و بار دیگر برای دوختن شلوار ما را متر کردند. بعد سوار ماشین کردند و گفتند به جایی میرویم. من را بردند دادگاه. آقای سعید مرتضوی به داخل ماشین آمد و پیش من نشست و سلام علیک کرد و گفت بعد از دادگاه بیا با من مصاحبه کن. گفتم در این 72 روز که در زندان هستم کیفرخواست را نخواندهام و وکیل و خانوادهام را ندیدهام کسی که به دادگاه میرود از قبل باید آمادگی داشته باشد. مرتضوی گفت بعد از دادگاه ان شاء الله درست میشود، شما فعلا بیا و یک مصاحبه با خبرنگاران بکن. گفتم چرا باید مصاحبه کنم؟ گفت چون میخواهیم با پدر و مادرت قرار ملاقات بگذاریم. گفتم مصاحبه نکنم چطور میشود؟ در پاسخ گفت ملاقات نمیگذاریم شرط ملاقات مصاحبه است. گفتم مصاحبه نمیکنم. بعد مرتضوی گفت فعلا شما در ماشین بیشتر فکر کنید تا وقتی میآیند سراغتان مصاحبه کنید. بعد که رفتیم در دادگاه یک سالن پر از آدم دیدم. سراغ خانوادهام را گرفتم. مرتضوی گفت که آنها بیرون دادگاه هستند. گفتم این چه جور دادگاهی است که این همه آدم نشسته در آن است، چون معلوم بود همه از طرف خودشان بوده اند.
وضعیت دادگاه چگونه بود؟
تاج زاده: جمعیتی را آورده بودند که آنها را نمیشناختم فقط میخواستند بگویند دادگاه علنی است و با حضور مردم انجام میشود. بنده به خاطر آرتروز یک گردن بند بسته بودم. به من گفتند که باید این گردن بند را در بیاوری تا بتوانی داخل بروی. گفتم گردنم مشکل دارد و نمیتوانم 2-3 ساعت بدون آن بنشینم. گفتند خبرنگاران آنجا هستند و میخواهند عکس بگیرند، نباید مردم احساس کنند که شما «شکنجه» شده اید. بعد گفتند که شما هر جایی که نمیتوانید بنشینید سپس جایی برای من مشخص کردند جایی که در هر طرف آن یک سرباز نشسته بود. گفتم در دادگاه تروریستها آنها بغل هم مینشستند ما که وزیر و وکیل بودیم و هیچ کار غیرقانونی در این مملکت انجام نداده بودیم و فقط یک اعتراض انتخاباتی کرده بودیم… خلاصه نشستیم و کیفرخواست خوانده شد و ما هیچ خبری نداشتیم و این کل دادگاه ما بود.
شما در دادگاه حرکتی نمادین کردید.
تاج زاده: بله، این حداقل فرصتی بود که میشد استفاده کرد منتها این انتقاد را به خودم دارم. بقیه دوستان هم حرکتی نکردند و بعضی از آنها از من با تجربه تر بودند. فکر کردم کار درست آن چیزی است که آنها انجام میدهند. ولی اگر دادگاه دومم بود حتما یا شرکت نمیکردم و یا آن دادگاه را بر هم میزدم، چون نمیشود بیایند از ما فیلم بگیرند و بعد بگویند که دادگاه آزاد، علنی و در حضور خبرنگار است و مردم اینجا نشستهاند و ما هم از هیچ چیزی خبر نداشته باشیم.
در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتید.
تاج زاده: عمل انجام شدهای که چون بار اولم بود متاسفانه ابتکار عملی به خرج ندادم وگرنه دادگاه دومم بود حتما اعتراض و یا سر و صدایی میکردم. وقتی از دادگاه بیرون آمدم رفتم یک ساعت و نیم خوابیدم.
وقتی که آن را دیدید چقدر از نظر فکری به شما فشار آمد؟
تاج زاده: آن موقع هیچی و علتش این بود وقتی من را گرفتند این فشارها وارد شد و با گذشت یکی، دوماه این فشارها برای من طبیعی شد. باور نمیکردم که ما را بگیرند چون در زندگی روشی داشتم که اصلا فکر نمیکردم جمهوری اسلامی به جایی برسد که ما را بگیرد. در زمان شاه هر لحظه فکر میکردیم اگر ما را بگیرند بیشتر از 6 ماه زنده نمیمانیم. از طرفی با شاه مبارزه میکردیم و از سویی هم میدانستیم آنها هم برای بقای سیستم میخواهند ما را بازداشت، سرکوب و اعدام کنند. ما این دو وضعیت را انتخاب کرده بودیم. تنها نگرانی که زمان شاه داشتم این بود که زیر شکنجه چقدر دوام میآورم و در آن 24 ساعت میتوانم طوری مقاومت کنم تا اطلاعات لو نرود و به دیگران آسیبی نزنم ولی باورم نمیشد در جمهوری اسلامی بازداشتم کنند چون کار خلافی انجام نداده بودم.
بعدها هم که گفتند پرونده مالی و اخلاقی تو پاک است و فقط با شما مشکل سیاسی داشتیم. تنها سوالی که یکی دو بار از بازجوها کردم این است که از مقامهای بالاتر از خود بپرسند چرا ما را گرفتند، البته تقریبا هیچ وقت جوابی نگرفتم. دیگر خیلی مهم نبود که ما را با دمپایی میبرند یا دمپایی نمیبرند.
من 48 ساعت در سلول بودم. یک وقت در را باز کردند و گفتند که شما مسواک میخواهید؟ به او نگاه کردم و با خودم گفتم به این فرد چه بگویم؟ خب معلوم است که ما مسواک میخواهیم! از دارقوزآباد هم آمده بودیم والا مسواک میخواستیم، مسواک چیزی نیست که آدم نخواهد. من 24 ساعت با لباس زیر بودم بعد میگفتند پیژامه میخواهی؟ (می خندد) آدم نمیداند چه بگوید. یعنی چی که سوال میکنید. انتظار داشتند چیزی بخواهم من هم آنها را در خماری میگذاشتم؛ میخواهید بدهید، نمیخواهید ندهید یا میپرسیدند حوله میخواهی؟ در کل میخواستند بنده را تحقیر کنند.
چرا در ایران ماندید و مثل برخی فعالان سیاسی به خارج نرفتید؟
تاج زاده: همان ماه اول میگفتند با سازگارا همکاری کردیم و رفت، شما هم زودتر همکاری کن تا به آمریکا برو. گفتم قبل از انقلاب، آمریکا بودم پس میخواهم همین جا بمانم و قصد خارج رفتن ندارم. الان هم دوسال و نیم است که از زندان بیرون آمدهام حتی نرفتم ببینم ممنوع الخروج هستم یا خیر. اینکه در 40 سال گذشته، هرگز با بی بی سی یا رسانه فارسی زبان خارجی مصاحبه نکردهام برای این است که علایق و سلایق خاصی دارم.
فکر نمیکردم به من بگویند که تو اخلاقی و سیاسی پاک هستی. رفت و آمدهای مرا دیده بودند که اصلا اهل مهمانی رفتن با خارجیها مخصوصا آن دورهای که در وزارت کشور بودم، نبودم. فکر کنم فقط یکبار به سفارتخانه رفتم و همه سالگردها، جشنها و مراسمها را به معاونانم میگفتم بروند و خودم نمیرفتم و اهل سفرهای خارجی هم نبودم در کل دوره 8 ساله اصلاحات فقط یکبار به پاکستان رفتم به طوری که صلاح خودم با حساسیتهای آنها منطبق شده بود. معتقد بودم ما که سیاستمدار بودیم و میخواهیم در این جامعه تاثیرگذار باشیم باید در متن مردم باشیم نمیتوانیم در واشنگتن و یا لندن به مردم رهنمود بدهیم که اینکار را بکنند یا نکنند و مردم هم بگویند تو اصلا شرایط ما را درک نمیکنی. نکتهای که کمتر جایی گفتم این است که زمانی یکی از بزرگان از بنده سوال کرد تو که دنبال وزارت و وکالت نیستی چرا خودت را به آب و آتش میزنی؟ دیگر سن و سال ما گذشته است و باید تجربیاتمان را به نسل جوان منتقل کنیم. گفتم یک دغدغهای است که همه داریم و آن موافق و مخالف جمهوری اسلامی هم نمیشناسد و آن نگرانی برای آینده ایران است. نمیخواهیم تهران، دمشق و بغداد و مثل شهرهای کشورهای منطقه بشود. این دغدغه همه ما است و اگر میخواهیم تاثیرگذار باشیم باید در ایران باشیم.
اما موردی که مخصوص امثال من است؛ ما در به وجود آمدن این وضع شریک و سهیم هستیم. درست است که به شدت منتقد هستیم، اما بخشی از خطاها را پایه گذاری کردیم و یا نسبت به آن سکوت کردیم، یکی از آنها همین «نظارت استصوابی» است. غیر از جنبه سیاسی و نگرانی برای آینده ایران، اخلاقا خودم را موظف میدانم که تلاش کنم که نارساییها حل شود. در وضعیت بدی که جامعه به آن دچار است همه ما سهم داشتیم البته یک عده از ما کمتر و عدهای بیشتر. فرق ما با رقبا این است که نخست، ما پذیرفته ایم که خیلی اشتباه کردیم و دوم اینکه از مردم بابت این اشتباهات عذرخواهی کردیم و از همه مهمتر اینکه تلاش میکنیم این اشتباهات را جبران کنیم. این به هیچ وجه مساله کمی نیست. ما مدیون این مردم هستیم. همین محبتی که به ما میکنند صدقه سری همین مردم است. با این همه خطا و اشتباه، هنوز مردم این همه محبت به ما دارند. واقعا این ملت بزرگوارند اگر ما همه زندگی خود را پای این مردم بگذاریم باز کم است. بنابر این بنده اصلا قصد خارج رفتن ندارم.
بعضیها به من میگویند تضمینی برای پیروزی در این حرکت داری؟ در جواب آنها میگویم نه، در ایران کسی نمیتواند تضمین بدهد. ما حتی نمیدانیم یک هفته دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد. فقط یک چیزی است اینکه وقتی ما تلاش خودمان را میکنیم یک آرامش وجدان داریم (به خود میگوییم) آنچه از دستمان بر میآمد انجام دادیم و کوتاهی نکردیم. گرانفروشی و کم کاری نکردیم، وظیفه خود را انجام دادیم.ان شاء ا.. که ملت ایران هم وظایف خود را به نحو احسن انجام بدهد و تحت هر شرایطی صاحبخانه این مردم هستند و همان حق است و باید اجرا شود ولو خدایی نکرده اشتباه کنند، بنابر این تابع نظر اکثریت هستیم ولو نپسندیم.